بانوی کربلا

همیشه در مجالسِ مصیبت به وجود مردان افتخار میکنم

مردانی که در اوج مصیبت و درد و اندوه درونی خودشان بلند میشوند و سینه زنی میکنند، با صدایی بلند عذاداری میکنند اشعار حماسی سر می دهند و با طنینی یکنواخت ذکر مصیبت میخوانند


بانوان مجلس اما تنها  گریه می کنند...

گریه میکنند و از شدت مصیبت بر سر و صورت میزنند 


در  مصیبت ها اگر نباشند مردان در کنار زنان شدت عذاب روحی چندین برابر می شود... 

مردانی که با دست های مردانه شان بیایند و دست خواهراشان، مادر، دختر و همسرشان را بگیرند و بلندش کنند 

به او آرامش دهند 

در آغوشش بگیرند و او به  اینکه مردانی دارد که تنهایش نمیگذارند افتخار کند 


وای از دل بازماندگان کربلا


فکر کردن به مصیبت های وارده به این عزیزان آدمی را تا سر حد جنون می کشاند ...

 

میگویند داغ جوان سخت ترین مصیبت در دنیاست 

 و اینان  سر آمد طاعات الله 1را به نحوی احسن انجام دادند 

تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل.....


.....................................................................................................................

ای داد بر ما، چه بزرگند مادران ، پدران و همسران شهدا 

همانها که با بغضی درونی می گویند فرزندم و همسرم فدای رهبرم و اسلام و مراقبت میکنند تا اشک چشمشان دیده نشود اینان چنان بزرگند که  وصف عظمتشان در این نوشته نمیگنجد


1. سر آمد طاعات الله تعالی صبر و رضاست (فقه الرضا(ع) ص 19)

تیر می آید که سه تا شعبه در این نقطه زیبا بزند

نفس در قفس تلاطم بکند

کاش که این حرمله یک لحظه تجسم بکند

تیر چه با ساقه ی گندم بکند

آه چه می شد که سفیدی گلوگاه تو را گم بکند 

به لبم آمده جانم 

که اگر تیر رها شد زکمان 

مقصد آن چیست؟

دهان؟

یا که عروق شریان؟

یا که رگان؟

یا نکند قلب تو یک مرغ پرو بال زنان؟

تیر بین دهان باز کمان؛ مانده خودش هم به عجب

اُف به رگ غیرت مردان عرب

طول قد قد طفل رباب است حدود سه وجب

از چه سبب بود چنین فاجعه اییی؟

باز بنازم به نسب

از چه سبب باز بنازم به اسم و به لقب؟

تیر از دور می آید 

هدفش از همه اعضای تو، بر فرض گلو



تیر بزرگ است


کجا؟از جهت طول یا عرض گلو را بزند؟

از وسط حنجر تو، قد تو را تا بزند


تیر می آید که سه تا شعبه در این نقطه ی زیبا بزند 


ای برکه ی تو سنگ شده 

با ضربان دل تو تیر هماهنگ شده 

دست پدر باز شده 

تُنگ شده، تنگ شده 

رشته ی قنداقه ی تو قرمز پررنگ شده 

زرد شده صورت تو 

گندم بی ساقه شده 

تیر گلو را زده 

با خون تو قنداقه شده 

و پدر آمده با هیچ جوابی!

نه قراری

نه تابی

نه به دستش "علی اصغر" و نه قطره ی آبی!

چه حسابی ، چه کتابی؟ 



مهدی رحیمی