باهم تا بهشت ...


بسمــ رب العشق ...


والطیبات للطیبین والطیبون لطیبات ...



با تفالی به کلام وحی و نظاره گر برروشنایی سوره ی نور ...


و بارش الطاف حضرت حق ...


     درسایه سار امام الرئوف ...   


        با یک یاعلی شکوفه های عشق جوانه زد و


زندگیــ ه اسمانی اغازشد   ... 

     

                                          واین یعنی  اغاز "ما" شدن ...                                        


باشدکه درساختن ش "علی" وار و "زهرا "وار زیستن الگوقرار گیرد...

  

و این یعنی "با هم تا بهشت" ....



........................................................................................................................

نویسنده :سانست (خواهر شوهر) 

حدست درسته ... شک نکن بهش  ... سمانه بانو و جناب مای برادر زوج خوشبخت متن بالا هستن :) :دی

........................................................................................................................

+ دعای خیرتان را بدرقه ی راهشان کنید ...

+بعد از دعا صلواتی هم برای شادی روح بانی وصلت بفرستید ثواب دارد ... : D

+کامنت هاتونو صاحب وبلاگ تایید میکنند...:)

+دوست داشتم توی وبلاگ خودم بنویسم اما به دلایلی ننوشتم ...




                                                                                              یاحق 

زنده باد تساوی


نوشته ی خودم نیست اما صلاح دونستم بزارمش، خیلی خوب نوشته 

ما به مردها گفتیم: می خواهیم مثل شما باشیم. مردها گفتند: حالا که این قدر اصرارمی کنید، قبول ! و ما نفهمیدیم چه شد که مردها ناگهان این قدر مهربان شدند وقتی به خود آمدیم، عین آن ها شده بودیم. کیف چرمی یا سامسونت داشتیم و اوراقی که باید به آنها رسیدگی می کردیم و دسته چک و حساب کتاب هایی که مهم بودند.. با رئیس دعوایمان می شد و اخم و تَخم اش را می آوردیم خانه سر بچه ها خالی می کردیم. ماشین ما هم خراب می شد، قسط وام های ما هم دیر می شد.. دیگر با هم مو نمی زدیم. آن ها به وعده شان عمل کرده بودند و به ما خوشبختی های بی پایان یک مرد را بخشیده بودند. همة کارهایمان مثل آن ها شده بود فقط، نه! خدای من! سلاح نفیس اجدادی که نسل به نسل به ما رسیده بود، در جیب هایمان نبود. شمشیر دسته طلا؟ تپانچة ماشه نقره ای؟ چاقوی غلاف فلزی؟ نه! ما پنبه ای که با آن سر مردها را می بریدیم، گم کرده بودیم.. همان ارثیه ای که هر مادری به دخترش می داد و خیالش جمع بود تا این هست، سر مردش سوار است. آن گلولة الیافی لطیفی که قدیمی ها به اش می گفتند عشق، یک جایی توی راه از دستمان افتاده بود. یا اگر به تئوری توطئه معتقد باشیم، مردها با سیاست درهای باز نابودش کرده بودند. حالا ما و مردها روبه روی هم بودیم. در دوئلی ناجوانمردانه و مهارتی که با آن مردهای تنومند را به زانو درمی آوردیم، در عضله های روحمان جاری نبود.
 سال ها بود حسودی شان می شد. چشم نداشتند ببینند فقط ما می توانیم با ذوقی کودکانه به چیزهای کوچک عشق بورزیم. فقط و فقط ما بودیم که بلد بودیم در معامله ای که پایاپای نبود، شرکت کنیم. می توانستیم بدهیم و نگیریم. ببخشیم و از خودِ بخشیدن کیف کنیم. بی حساب و کتاب دوست بداریم. در هستی، عناصر ریزی بودند که مردها با چشم مسلح هم نمی دیدند و ما می دیدیم. زنانگی فقط مهارت آراستن و فریفتن نبود و آن قدیم ها بعضی از ما این را می دانستیم. مادربزرگ من زیبایی زن بودن را می دانست.
مادربزرگ می گفت کار زن ها با خدا آسونه. مردها از راه سخت باید بروند. راه میان بری بود که زن ها آدرسش را داشتند و یک راست می رفت نزدیک خدا. شاید این آدرس را هم همراه سلاح قدیمی مان گم کردیم.
 
به هر حال، ما الان اینجاییم و داریم از خوشبختی خفه می شویم. رئیس شرکت به ما بن فروشگاه سپه داده و ما خیلی احساس شخصیت می کنیم. ده تا نایلون پر از روغن و شامپو و وایتکس و شیشه شور و کنسرو و رب و ماکارونی خریده ایم و داریم به زحمت نایلون ها را می بریم و با بقیة همکارهای شرکت که آن ها هم بن داشته اند و خوشبختی، داریم غیبت رئیس کارگزینی را می کنیم و ادای منشی قسمت بایگانی را درمی آوریم و بلندبلند می خندیم و بارهایمان را می کشیم سمت خانه. چقدر مادربزرگ بدبخت بود که در آن خانه می شست و می پخت. حیف که زنده نماند ببیند ما به چه آزادی شیرینی دست یافتیم. ما چقدر رشد کردیم. 
 
افتخارآمیز است که ما الان، هم راننده اتوبوس هستیم هم ترشی می اندازیم. مهندس معدن هستیم و مربای انجیرمان هم حرف ندارد. هورا ما هر روز تواناتر می شویم. مردها مهارت جمع بستن ما را خیلی تجلیل می کنند. ما می توانیم همه کار را با همه کار انجام دهیم. وقتی مردها به زحمت بلدند تعادل خودشان را ایستاده توی اتوبوس حفظ کنند، مابا یک دست دست بچه را می گیریم با دست دیگر خریدها را، گوشی موبایل بین گردن و شانه، کارهای اداره را راست و ریس می کنیم. افتخارآمیز است.
 
دستاورد بزرگی است این که مثل هم شده ایم. فقط معلوم نیست به چه دلیل گنگی، یکی مان شب توی رختخواب مثل کنده ای چوب راحت می خوابد و آن یکی مدام غلت می زند، چون دست و پاهایش درد می کنند. چون صورت اشک آلود بچه ای می آید پیش چشمش. بچه تا ساعت پنج مانده توی مهد کودک... همه رفته اند، سرایدار مجبور شده بعد از رفتن مربی ها او را ببرد پیش بچه های خودش. نیمة گمشده شب ها خواب ندارد. می افتد به جان زن. مرد اما راحت است، خودش است. نیمة دیگری ندارد.
زن گیج و خسته تا صبح بین کسی که شده و کسی که بود، دست و پا می زند.
 
مادربزرگ سنت زده و عقب افتادة من کجا می توانست شکوه این پیروزی مدرن را درک کند؟


وقت اضافه میخوام

      کاش میشد روزهای جوانی رو Extend کرد




نقش بانوان در نظام اجتماعی و خانوادگی

جهاد، جهاد در علم ؛ شما برای تحصیل علم باید تلاش کنی اما این تلاش تو

 نباید خدشه ایی به وظیفه ی اصلی تو یعنی نگاهبانی از حریم منزل و تربیت فرزندان وارد کند.

اشتغال در برخی محیط های کاری به هیچ عنوان مناسب با ویژگی های جسمی 

و روحیخانم نیست و این را اغلب بانوان مشغول بکار اذعان دارند.

یک خانم، فکر و روانی آرام میخواهد، برای برقراری آرامش در خانواده 

اما اگر همین خانم دائما مشغول به کارهای منزل باشد و تحصیلکرده باشد

 مشکلات دیگری ممکن است (از لحاظ روحی) برایش بوجود آید و نتواند از عهده ی

 کارهای منزل برآید.

اما اشتغال به تحصیل:

همانگونه که میدانیم اسلام به علم و تحصیل آن بسیار اهمیت داده تا جایی که

 تحصیل علم را برزن و مرد واجب کرده استو تفاوتی از این  لحاظ برای 

زن و مرد قائل نشده است

اما همین زن در مواردی که ببیند حضور او در منزل و رسیدگی به وظایف

 اصلیش که قسمتی ازآن شرح داده شد لطمه ایی وارد می آورد باید محطاتانه 

رفتار کند و شاید گاهی مجبور شودخیلی چیزهارا بخاطر اهداف بزرگترش نادیده بگیرد

 

و در این میان هر یک از  زن و شوهر باید بالی برای صعود یکدیگر باشند(صعود به بالاترین ها و رسیدن به بهترین ها در همه ی زمینه ها)، و این هست که در زندگی مشترک مهم است. 

و اما دیدگاه رهبر بزرگ انقلاب راجع به اشتغال بانوان :

 

دیدگاه امام خمینی در مورد اشتغال به تحصیل و کار زنان:

 "از نظر حقوق انسانی تفاوتی بین زن و مرد نیست زیرا که هر دو انسانند".(2)

بر پایه دیدگاه یکسان نگری زن و مرد است که می فرماید: "در علم و تقوا کوشش کنید که علم به هیچ کس انحصار ندارد. علم مال همه است"(3) و در وصیت نامه سیاسی الهی خویش می فرماید: "ما مفتخریم که بانوان و زنان پیر و جوان و خُرد و کلان در صحنه های فرهنگی

 و اقتصادی ونظامی حاضر و همدوش مردان یا بهتر از آنان، در راه تعالی اسلام 

و مقاصد قرآن کریم فعالیت د ارند".

خطاب به زن ها فرمود: "همان طوری که مردها در جبهةعلمی و فرهنگی مشغول هستند، شما(زن ها) 

هم باید مشغول باشید".(4)

برای تشویق بانوان به توسعه دامنه علوم و توانایی های علمی می فرماید: "حالا طوری شده است که خانم ها همدوش با سایر برادران در تحصیل علم و

 عرفان و فلسفه و تمام شُعب علم و انشاء الله صنعت، فعالیت می کنند.(5)

اصلی را که لازم است در پایان به آن توجه شود این است که سازمان خانواده  

مانند هر سازماندیگری نیازمند به مدیریت است. اسلام بر اساس رعایت 

"اصل تناسب ساختار" مدیریت را به عهده مرد نهاده است.

 نظر آیت الله خامنه ایی راجع به اشتغال بانوان:

 مسئله اشتغال زنان در جامعه، امری قابل قبول و بدون اشکال است اما در

 این زمینه باید دوشرط اساسی را کاملاً رعایت کرد نخست اینکه اشتغال، 

کار اساسی زن در خانه و خانواده ومسئولیت مهم همسری و مادری را

 تحت الشعاع قرار ندهد و دوم اینکه مسئله محرم و نامحرم بخوبی رعایت شود6

اسلام با کار کردن زن موافق است. نه فقط موافق است بلکه کار را تا آنجا 

که مزاحم با شغل اساسی و مهم ترین شغل او یعنی تربیت فرزند و حفظ خانواده نباشد، شاید لازم هم میداند7

 اینها بعلاوه ی  خیل عظیم نظرات بزرگان در این زمینه. مطالعه ی کتاب نظام حقوقی زن دراسلام، دکتر شهید 

آیت الله مطهری برای همه ی مردان و زنان مذهبی توصیه میشود.

یادمان باشد که برخی اشتغال زنان را جزء “حقوق” می دانند. یعنی می گویند این “حق زن” است که شاغل باشد. این مغالطه ای است که میان حق و تکلیف

 ایجاد شده است. مثلا سربازی رفتن یا جهاد کردن تکلیف است، چرا هیچ فعال حقوق زنی میتینگ برگزار نمی کند که سربازی برای زنان هم اجباری شود؟!

اشتغال هم تکلیف مرد است. در واقع زن واجب النفقه است. یعنی مرد مکلف به کسب درآمد برای مدیریت اقتصادی خانه در برابر حضور زن در منزل است. زن هیچ تکلیفی به کسب درآمد ندارد و اگر هم درآمدی کسب کند به هیچ وجه الزامی به خرج کردن آن در امور جاری زندگی ندارد.8 

و همه ی اینها از نظر من یعنی اوج احترام به زن ، نه کم کردن حق زن اما برخی این روزها به شدت دنبال گرفتن حقوق زنانگی شان هستند!!  

 چنان دم از حق و حقوق میزنند که هرکه نداند میپندارد چنان ظلمی بر اینها روا داشته میشود که بر هیـــــــــــــچ مظلوم عالمی رواداشته نشده است!والا

......................................................................................................

1. مستدرک‏الوسائل ج : 17 ص : 249،حدیث 21250-  17، وَ عَنْهُ ص قَالَ طَلَبُ الْعِلْمِفَرِیضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ.

1. سید ضیاء مرتضوی، امام خمینی و الگوهای دین شناختی در مسایل زنان، ص 40.

3. همان، ص 46.

4.همان، ص 111.

5. همان، ص 128

6. سخنان رهبر معظم در چهارشنبه 14 دی ماه 90 در سومین نشست

 اندیشه ها ی راهبردی جمهوری اسلامی

7.بیانان ایشان در 25 آذر 71

8.دکتر وحید یامین پور

 

 

 

العجل العجل العجل


میگفت شبث ابن ربعی یکی از افرادی بود که نامه ایی برای دعوت امام ع به  کوفه فرستاد، او از یاران امام علی ع بود و همراه مالک اشتر و حجر بن عدی در جنگ ها شرکت میکرد، در انتهای نامه اش نوشته که: ما آقا و امام نداریم بیا، العجل العجل العجل ....  اما همین انسان به جایی میرسه که در روز عاشورا برای بریدن سر امام علیه السلام پیشی میگیره اما از چشمان امام خجالت میکشه و عقب میاد تا شمر بره !! 

مطالعه ی نامه های ارسالی به امام و عاقبت نویسنده هاش خیلی مفید هست

ما روزانه چندین بار میگیم آقا العجل العجل العجل اما خدا میداند که وقتی بیاید در کدام جبهه خواهیم بود! 

به شخصه معتقدم شهدا و جنگجویان 8 سال دفاع مقدس از نظر بلندای روح و بزرگی شخصیت مثل همرزمان امام حسین ع در کربلا بودند

روایت هایی که میشنویم و مطالعه میکنیم همه و همه این قضیه رو بیشتر برام ثابت میکنه 

شهدای کربلا امام زمانشون رو دیدند و به امر مستقیم ایشون وارد میدان جهاد شدند اما اینها ندیدند! و با چه عشقی رفتند... با چه عشقی ایستادگی کردند 

این روزها سالگرد عملیات خیبر هست ، یکی از رزمنده های این عملیات که اسیر شده بود برامون داستانی گفت، گفت هیچ جای دنیا رسم نیست که اسرا رو اعدام صحرایی کنن، اما اینها برای تضعیف روحیه ی بچه ها، هر چند دقیقه یکی رو میبردن جلوی صف و بصورت صلیبی تیربارانش میکردن .... جشن میگرفتن و میرقصیدن ....اما اونها لحظه ایی از ایستادگی کنار نیومدن و با صلابت موندن...


بماند داستان های سر بریدن های جبهه ی غرب و کردها و منافقین.... همین الان هم با یاد آوری شون سرم درد گرفت...

آیا این ها رو در مقامی غیر از یاران امام حسین در کربلا قرار میدهید؟ 

آیا ما هم میتونیم در هنگام اضطرار همراه امام مون باشیم؟!