لندن ٢٠١٤ !!

خواستم از سفر لندن بنویسم دیدم هیچ جای سفر زیباتر و بیادماندنی تر از دعای افتتاح ، افطار و نماز جماعت در مرکز اسلامی لندن نبود ...

کاش اینجا هم مرکز اسلامی بود 



لندن نامه باشد انشالله در مطالب بعد 

آلمان نامه

پرده اول

چند روزی ایست که برای کاری آمده اییم آلمان 

جنوب آلمان شهری به نام Tubinge

آلمان کشور با صفاییست مخصوصا جنوبش 

اینجا اتوبان هایی دارد با سرعت نامحدود ! یعنی ماشین ها با هر سرعتی میتوانند در آن برانند، گاهی میدیدی ماشینی چونان برق از کنارت رد میشد و تو اصلا نمیفمیدی این از کجا آمد و سرعتش چند کیلومتر بر ثانیه(!) بود! 

جنگل های زیبایی دارد 

با اینکه اینجا سراشیبی های زیادی دارد اما آدم های زیادی را میبینی که در این شیب! دوچرخه سوار میشوند و رفت و آمدشان با دوچرخه است

در تمام این منطقه ایی که ما هستیم فقط و فقط صدای بلبل هاست که شنیده میشود و صدای پیچیدن باد در شاخه های درختان و گل ها 

هوا عالی است...



پرده دوم:

آلمان کشوری صنعتی است و خیلی هم مردمش متعصب و قانون مدار هستند 

اما مردمانش مثل هلند گرم نیستند و زیاد هم آدم اینترنشنال ندیده اند  و مخصوصا با حجاب 

وقتی در هلند راه میروم هیچ کس نگاهم نمیکند، اما اینجا چنان سرو پای آدم را میپایند که گویی هیچ وقت با حجاب ندیده اند 



پرده سوم:

دیشب سگی از سگ های با تربیت(!) اینها دنبالم کرد و من به مانند خودش چنان میدویدم که اگر با آن سرعت در مسابقات دو شرکت کنم حتما برنده خواهم شد! شاید برای این سگ هم عجیب می آمدم ! 


همیشه گمان میکردم زبان آلمانی پر از واج "خ" هست در صورتی که کاملا در اشتباه بودم! زبانشان اصلا خ ندارد و بیشتر واج "ش" ، "چ" و "ق" به گوش میرسد و آن زبان هلندی است که پر از "خ" هست و وقتی حرف میزنی انگار فقط میگویی خخخخخخخخخ 

البته اساس زبانشان همان داچ ( زبان هلندی) هست اما خب متفاوت است دیگر ! 

راستی اسم دیگر آلمان Deutschland یا همان داچ  لند یعنی سرزمین داچ هاست. 


بی ربط:

آزادیهای یواشکی را به عنوان شروعی برای آزادیهای عمومی علم کرده اند ... و موافقم با دستگیری مسببانش 




رم نامه

بسم الله 

میخوام در این کوتاه خاطرات سفر به ایتالیا، شهر رم رو بنویسم

سفر رو با پروازی از هواپیمایی Rayan air شروع کردیم،هواپیمای کوچک و قدیمی که مشخصه ی این هواپیمایی پروازهای ارزون قیمت اون هست، خب اینها چرا پرازهاشون اینقد ارزون هست، در طول سفر کبین کرو! (یا همون خدمه ی پرواز) مدام اجناسی مثل عطر، بدلیجات، بلیط های مترو و اتوبوس رم، غذا، نوشیدنی، لاتاری(!) و خیلی چیزهای دیگه رو برای فروش تبلیغ میکردن در این بین اگر از تشنگی هلاک هم بشی کسی یه قطره آب بهت نمیده


خب از فرودگاه مستقیم به سمت  هتل حرکت کردیم، با اتوبوس و بعد از اون هم با مترو 

مترویی قدیمی و بسیار شلوغ، خیلی از ایستگاه های مترو بسیار کثیف و خفه بود، نقاشی هایی که با اسپری روی درو دیوار کشیده بودند هم همه جا دیده میشد 

و این شهر بدلیل توریستی بودنش پر از جیب زن و کیف قاپ هست، و در همون بدو ورودمون توی مترو کیف یک خانومی رو دزدین که یک خانوم دیگه سریع از دست دزده چنگ زد و گرفتش، و خب مستحضر هستید که تو اون شلوغی زن و مرد کابین شون از هم جدا نیست!! 

بالاخره با رعایت کلی مسائل ایمنی به هتل رسیدیم

هتل مونترال! 

هتلی کوچک اما تمیز، آسانسورش مثل یک قفس بود که یه جعبه ی مستطیلی توش بود و موتورش هم مثل این بالابرهای ساختمانی بود و صدای وحشتناکی میداد! 

فردا صبح هم برنامه ی واتیکان داشتیم

واتیکان کشوری هست در شهر رم ! 

محل اقامت پاپ رهبر کاتولیک های جهان هست و کلیسای سن پیر( بزرگترین کلیسای جهان) در این کشور قرار داره. 

روزی که ما اونجا رفتیم یکشنبه بود، بنابراین مراسم های مختلفی اونجا برگزار میشد. یکی از اون برنامه ها سخنرانی پاپ بود، مردم بسیاری جمع شده بودند بطوری که توی صحن اصلی جای سوزن انداختن نبود، و دقیقا سر ساعت 12 پاپ از پنجره ایی کوچک و دوووور، برای مردم دست تکون داد و چند کلمه ایی نصیحتشون کرد. (ما که نفهمیدیم چی گفت اما مردم رو میدیدم که هرزگاهی به هیجان میان و کف و جیغ و هورا میکشن، یا همون تکبیر خودمون ! )

داخل کلیسا شدیم! در و دیوار پر از نقاشی، پر از طلاکاری، پر از مجسمه های بسیار بزرگ و کوچک  و سقفی بسیــــــــــار بلند 

همه جای این معبد بزرگ علائم و مجسمه های شیطان پرستی دیده میشد، از جمله توی میدان شهر


اون ها دین دار بودند، کارکنان اونجا حق ازدواج ندارند، طلبه های(!) خانم حجاب داشتند حجاب با مقنعه و لیاس گشاد بلند 

وقتی وارد کلیسا میشدن دستای خودشون رو توی آب میزدنن و مثل صلیب روی بندشون میکشیدن


دکه هایی اونجا بود مخصوص اعتراف، هرکس که گناهی کرده بود میومد و پشت اون پنجره زانو میزد و به گناهاش اعتراف میکرد، محل اعتراف خانوم ها با آقایون هم متفاوت بود. خلاصه بعد از اعتراف، آقای کشیش وردی میخوند و میگفت تو از طرف خدا و بعد مسیح بخشیده شدی برو و اون آقا یا خانوم پاک پاک، چونان که از مادر متولد شده باشه به خونه میرفت ! و میگفتن این اجازه ی بخشیدن گناهکاران رو خدا به حضرت مسیح و حضرت مسیح به پاپ و پاپ هم به کشیش ها داده. 


نگهبان های واتیکان لباس های عجیبی پوشیده بودن، و دستشون بجای تفنگ و اسلحه سر نیزه بود! 

مردم ایتالیا خیلی متفاوت با حداقل هلند بودند

رانندگیشون 

اخلاقشون

مغازه هاشون تا 10 شب باز بود(در هلند همه 6 شب میبدند)

اونجا دیگه کسی انگلیسی صحبت نمیکرد! ( در هلند غالب مردم میتونن براحتی انگلیسی صحبت کنن)


کنار رستوران های نزدیک به مراکز تفریحی آدمایی ایستاده بودند و تبلیغ رستورانشون رو میکردن و به زور تو رو میکشوندن تو رستوران که غذا بخوری 

آدمایی که  مثل کولی ها بودند و همه شون یه بچه ی کوچک بغلشون و یکی هم دستشون بود و گدایی میکردن و گاهی بین اون همه توریست فقط سراغ ما میومدن، چون میدونستن دین دارها کمکشون میکنن

خانوم هایی که دم در کلیساها میشستن، آدمایی که به روش های مختلف و آقایونی که با دست و پاهای ناقص و  کنار خیابون  گدایی میکردن 

دست فروش هایی که همه شون یک چیز میفروختن(!)، و بهت میچسبیدن تا بخری، غالب این دست فروش ها مهاجر بودن

پل ها و زنجیرهایی که پر از قفل بود، اونها برای گرفتن حاجاتشون میومدن و به اونها قفل آویزان میکردند

در میدان اصلی شهر، جای سوزن انداختن نبود؛ آدمایی که نشسته بودن و پورتره میکشیدن، آدمایی که کاریکاتورتو میکشیدن، بعضی ها هم نقاشی طبیعت میکشیدن، بعضی ها هم معرکه میگرفتن، یا میخندودن، یا توانایی هاشون رو نشون میدادن و یا موسیقی میزدن


در اطراف آبنمای تروی پر بود از آدمایی که میخواستن ازت عکس بگیرن! کافی بود دوربین رو بهشون بدی یا اینکه تو جمعیت گم میشدن یا اینکه ازت پول میقاپیدن و رسوا بازی در میاوردن


رم فروم یا همون رم باستان، آمفی تئاتر کلوسوئه، معبد پانتئون، کلسیای سنت ماریا، پله های اسپانیا، کلیساهای پروتستان از جاهای دیدنی رم بود، و ما غالب اینها رو پیاده رفتیم! 


بقیه ی سفر نامه ها هم برای بعد انشالله 

این رو هم کوتاه (!) نوشتم که حوصله ی عزیزتان سر نرود!