آلمان نامه

پرده اول

چند روزی ایست که برای کاری آمده اییم آلمان 

جنوب آلمان شهری به نام Tubinge

آلمان کشور با صفاییست مخصوصا جنوبش 

اینجا اتوبان هایی دارد با سرعت نامحدود ! یعنی ماشین ها با هر سرعتی میتوانند در آن برانند، گاهی میدیدی ماشینی چونان برق از کنارت رد میشد و تو اصلا نمیفمیدی این از کجا آمد و سرعتش چند کیلومتر بر ثانیه(!) بود! 

جنگل های زیبایی دارد 

با اینکه اینجا سراشیبی های زیادی دارد اما آدم های زیادی را میبینی که در این شیب! دوچرخه سوار میشوند و رفت و آمدشان با دوچرخه است

در تمام این منطقه ایی که ما هستیم فقط و فقط صدای بلبل هاست که شنیده میشود و صدای پیچیدن باد در شاخه های درختان و گل ها 

هوا عالی است...



پرده دوم:

آلمان کشوری صنعتی است و خیلی هم مردمش متعصب و قانون مدار هستند 

اما مردمانش مثل هلند گرم نیستند و زیاد هم آدم اینترنشنال ندیده اند  و مخصوصا با حجاب 

وقتی در هلند راه میروم هیچ کس نگاهم نمیکند، اما اینجا چنان سرو پای آدم را میپایند که گویی هیچ وقت با حجاب ندیده اند 



پرده سوم:

دیشب سگی از سگ های با تربیت(!) اینها دنبالم کرد و من به مانند خودش چنان میدویدم که اگر با آن سرعت در مسابقات دو شرکت کنم حتما برنده خواهم شد! شاید برای این سگ هم عجیب می آمدم ! 


همیشه گمان میکردم زبان آلمانی پر از واج "خ" هست در صورتی که کاملا در اشتباه بودم! زبانشان اصلا خ ندارد و بیشتر واج "ش" ، "چ" و "ق" به گوش میرسد و آن زبان هلندی است که پر از "خ" هست و وقتی حرف میزنی انگار فقط میگویی خخخخخخخخخ 

البته اساس زبانشان همان داچ ( زبان هلندی) هست اما خب متفاوت است دیگر ! 

راستی اسم دیگر آلمان Deutschland یا همان داچ  لند یعنی سرزمین داچ هاست. 


بی ربط:

آزادیهای یواشکی را به عنوان شروعی برای آزادیهای عمومی علم کرده اند ... و موافقم با دستگیری مسببانش 




شعبان

مبارک باشد این اعیاد بر شما 



نمیدانم چرا اینقدر هوای ایران بودن دارم

حتی زیبایی های اینجا (آلمان)، سکوتش و طبیعتش هم نمیتواند هوایم را عوض کند...

و من مدام خواب خانواده ام را میبینم...کاش حداقل آنها اینجا بودند

زندگی

یکی از سفره های ماه رمضان پارسال که مهمان داشتیم




با وسائل اندک و بدون مارک هم میشود زندگی کرد، مهمانی گرفت و شاد بود 


...



دلم مشهد میخواهد 





مردانی از جنس نور...

شهدا انسان های والایی بودند

و مردانی که با وجود عشق و علاقه به همسر، فرزندان و تحصیلاتشان، آرزوی شهادت دارند و منتظر گوشه چشم رهبرشان هستند نیز مانند آنها انسان های بزرگی هستند.

مردانی که در اطرافم کم نیستند 

زرق و برق دنیا آنها را مسحور خویش نکرده و آنها وارسته اند از دنیا و مایتعلقش... 

آنها که رفته اند نیز فرزندان همین سرزمین بودند...