23 ام اسفند سال 1391- حرم امام رئوف

عکسی که بارها و بارها به تماشایش نشسته ام و هر بار سخنی جدید با من دارد 

شادی مادرانمان ، التهاب و اضطراب من . چشم های خیس پدر، حرف های شیرین عمه، همراهی و هدیه پر ارزش مریم(عبد خدا) و چهره ی مریم(خواهر) و  گلهای یادگاریش...





پ.ن: آقای عاقد گفتند سوره ی نور را بیاور؛ و من نتوانستم، گفت بخوان... و من فقط  خواندم... و لحظه ایی به خود آمدم که دیدم همه منتظر پاسخ من هستند... تشویشی پر از آرامش که توان بیانش نیست...

نظرات 5 + ارسال نظر
عبد کمترین خدا سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:19 ب.ظ http://haramallah.persianblog.ir

واااااااااااااااااای . چه روزی بود.
اصلا همه رو بی خیال. بابات....اصلا اشک همه رو دراوردن.
من و مریم هم که اون پشت از دست مامان امیر عباس ترکیده بودیم از خنده....انقدر که اذیت کرد.
از خودت هم که دیگه نگم که لرزشت از پشت هم پیدا بود
ان شالله نور باشید واسه هم دیگه . دست در دست هم به قوس صعود برید و یک زندگی فاطمی داشته باشید.
ان شالله نسلتون همه در پناه اهل بیت باشند.
بوس ما رو از راه دور پذیرا باشید


یعنی شما سه تا کشتید منو
قربونت رفیق، انشالله بیایم برا شوما بخندیم
پذیرا هستیم و اینم جوابش

مهاجر چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:56 ق.ظ

آخی ...

عزیزم :) چه صحنه ی زیبایی :)

منکه نبودم ، ناراحت نیستم چون کاری رو که باس میکردم کردم دیگه باقیش رو سپردم دست بقیه و رفتم دنبال دل خودم ...

داشت همه چیز میرخت بهم برنامه هایی که ریخته بودم ، مامان اینا میرن مشهد من میرم جنوب ، از اون ور برای عقد خودمو میرسونم ... بابا گفت نرو بیا مشهد ... ینی من چقدر گریه کردم که چرا بابا برای اولین بار جلوی راه من نه آورد ...
همه چی درست شد ما هم به دلمون رسیدیم :)
یکی از بهترین اتفاقای زندگی من عقد شما دوتا بود.الانم که فکرشو میکنم هنگ میکنم که چی شد ؟؟؟
همیشه به همه میگم شبیه ترین خلق خدا به محمد سمانه ست و لاغیر ....
فدای امام رضا شم با این کراماتش.


آره دیگه کار اصلی رو تو کردی دیگه در پناه امام رضا :)
چقد من حرص خوردم که داری میری جنوب و نمیای مشهد
همه چیز خیلی درست شد، حتی موقع عروسی، میخوام از اون چیزهایی که به طرز عجیبی درست شد بنویسم یه بار
امام رضا ...:)

عطیه پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 03:51 ب.ظ http://daqdaqeh.blogfa.com/

آخی چقد قشنگ
قبلا دیده بودم فک کردم اومدم تبریک هم گفتم اما میبینم نگفتم!!!

خوش به حالتون همین
خیلی قشنگه خیلی
این عکس رو دقیقا روزی دیدم که رفت هبودیم یه عقد ازون فسق و فجوریا!! که سر درد گرفتم تو مجلسشون..
وقتی اومدم و عکس شما رو دیدم..
گفتم چقد آدما با هم فرق دارن
چقد بعضیا رو میشه با تمام دوری از عمق جان حس کرد و لمس کرد و فهیدشون و بعضی ها رو در عین نسبت نزدیک فامیلی نمیشه فهمیدشون..

خیلی خوشبخت بشید
بال پرواز هم باشید
من نیمدونستم عروس شدی :)

متشکرم عطیه جان
انشالله بزودی ازدواج شما رو تبریک بگیم
سلامت باشی عزیز
عروسی فسق و فجوری

سما سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:47 ب.ظ http://soud.mihanblog.com/extrapage/index

خیلی از نکات رو دوستانتون گفتند
تبریکات مجدد و خیلی دیر من رو هم پذیرا باشید

ولی جدای از همه اینها. با یه دید کاملا متفاوت
حیف
توی ایران لحظات و خاطرات ناب با چه دوربینی ثبت میشن و حالا که توی هلندید عکساتون چه کیفیتی پیدا کرده!؟!؟!

سلام
متشکرم بابت تبریک
آره خب کیفیتا متفاوته، اونجا هم این دوربین رو داشتیم، اما تو حرم نمیذارن دوربین ببری، حتی با موبایل هم نمیذاشتن عکس بگیریم، اینارو خواهرم یواشکی گرفتن :)

جودی شبگرد-گمنامه شبگرد پنج‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:12 ق.ظ http://mashlool.blog.ir

آخی یییییییییی الهی
تو اروپا چی کار می کنی ارکیده بابا ؟! :دی
صمیمانه و از اعماق دلم تبریکتون میگم
خیلی عکستون ناناس هست :)
چقــــــــــــدر دلم تنگیده بود براتون

بح بح سلام سرکار خانوم گمگشته
خوبی؟
کجایی پس تو بابا؟
تشکر عزیز جان
دل ما هم تنگولیده، اما خب شما رو نمی نمایانی !

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد