آشفته های ذهن من

"فقط برای خدا و پر طراوت و با روحیه تلاش کنید و کوتاهی نکنید..."


درست میگویند.... چند وقتی است محوریت برای خدا بودن در روحیه ام دیده نمیشود... 

قدیم تر ها که جوان تر بودیم تمام تلاشمان را میکردیم که کارهایمان برای خدا باشد، حتی شادبودنمان، شادکردنمان، محبت کردن و ....

هرچه بیشتر زندگی میکنم نشستن لایه های غبار روی دلم را کمتر احساس میکنم، آن زمان ها کاملا متوجه میشدم که با این کارم با این صحبتم لایه ایی سیاهی روی وجودم نشست، شاید توجه نکردم ... 

اما حالا کاملا درک میکنم که چرا بزرگترهایمان همیشه میگفتند شما جوان هستید دلتان پاک است و برای ما دعا کنید ... 


گاهی احساس میکنم با هر وسیله ایی که برای خود میخرم و از خریدن آن لذت میبرم دلم را به گوشه ایی ازین دنبا سنجاق میکنم... 

کندنش سخت است... باور کنید به شدت سخت است... 

حالا کم کم متوجه میشوم که وابستگی به این دنیا یعنی چه ... 

و این وابستگی هنگامی که فرزندی داشته باشم هزاران بار بیشتر و بیشتر 

خواهد شد 


" انما اموالکم و اولادکم فتنه"1


اما تلاش هایم بی ثمر است ... 

چرا 

چون هنگامی که زمزمه های جنگ می آید، تمام وجودم غرق در مخالفت میشود... نکند همسرم برود و من.... نکند فرزندانم بخواهند بروند و من .... نکند پدرم برود و من ... نکند برادرم ...

اما چه مرگی زیباتر از شهادت؟! 

نمیدانم چرا این روزهای دعا " وجعلنا مستشهدین بین یدیه" را نمتوانم از تمام وجود بخوانم ... 

دلم با دیدن صحنه های جنگ لرزیده است...

رمضان ماه غبار روبی است و من استفاده نکردم ...

جنگ بین خوب و بد در وجودم وسعت گرفته است

کاش پیروز میدان حق باشد



خدا اعمالم را برای خودت خالص کن 



----------------------------------------------------------------

‌1. تغابن (64)، 15: همانا مال‌ها و فرزندان شما آزمونی [برای شما] است.


پ.ن: متشکرم از شما که لطف کردید و برای خدا تلاش کردن را گوشزد کردید، متاسفانه خیلی وقت بود فراموشم شده بود...

بی مهریها

باید صحبت کردن در مورد در و دیوار و پنجره رو یاد بگیرم ...

کینه

کینه وجود آدم رو از داخل تهی میکنه و فکر انسان رو مغشوش و چشمهای ما رو تیره میکنه 

خدایا صبر ... 



اَلدُّنیا أَصغَرُ وَ أَحقَرُ وَ أَنزَرُ مِن أَن تُطاعَ فیهَا الحقادُ؛

دنیا کوچک تر و حقیر تر و ناچیز تر از آن است که در آن ازکینه ها پیروى شود.

(غررالحکم، ج2، ص 52، ح1804)


لندن ٢٠١٤ !!

خواستم از سفر لندن بنویسم دیدم هیچ جای سفر زیباتر و بیادماندنی تر از دعای افتتاح ، افطار و نماز جماعت در مرکز اسلامی لندن نبود ...

کاش اینجا هم مرکز اسلامی بود 



لندن نامه باشد انشالله در مطالب بعد 

انسان

گاهی از خودم متنفر میشم که چرا این همه برای دیگران دل میسوزونم... 

حتی در این حد که جواب تک تک پیام هام رو زود میدم که مبادا ناراحت بشه از اینکه به این همه آدم پیام فرستاده و هیچ کس جوابی یا تشکری ازش نکرده...

گاهی کلی وقت میزارم تا با کسی صحبت کنم، کسی که شاید اصلا ندیده باشمش، شاید صحبت کردنش با من باعث بشه کمی از رنج هاش کم بشه ...

اما ...

اما گاهی تمام انرژیم رو بعضی ها میگیرن 


خدایا کمکم کن که بخاطر آدما محبت نکنم